عشق
عزيزم عشقم دو شبه خيلي بدجور صدات گرفته . تو خواب گريه ميكني و سرفه و يك صداي عجيب از گلوت بيرون مي ياد . امروز صبح نوبت گرفتيم بريم دكتر هنوز نرفتم و نوبتمون نشده . خيلي نگرانتم . ديشب دكور اتاق رو عوض كرديم و تشك تختمون رو آورديم تو اتاق تو تا من و تو روش بخوابيم و بابايي پايين !! تو هميشه تا يك چيز تازه ميبيني خيلي زيبا ميگي به به و همش بهش دست ميزني و با كوچكترين تغيير دكور متوجه تغييرات هستي و همش ميگي به به . ديشبم كلي بازي كردي و از رو تشك افتادي . اما بازم بازي كردي و ميگفتي به به . بابايي داشت برات پتو رو ميذاشت خيلي واضح گفتي : پتو (94/8/11 ساعت 9:30 شب) منو بابايي به هم نگاه كرديم و گفتيم آره پتو . بعضي وقتا كه مي...
نویسنده :
زويا
8:51